سحراب سپهری

IrUpload 

دیر گاھی است در این تنھایی
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا می خواند،
لیک پاھایم در قیر شب است.
رخنه ای نیست در این تاریکی:
در و دیوار بھم پیوسته.
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وھمی است ز بندی رسته.
نفس آدم ھا
سر بسر افسرده است.
روزگاری است در این گوشه پژمرده ھوا
ھر نشاطی مرده است.
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد.
می کنم ھر چه تلاش ،
او به من می خندد.
نقش ھایی که کشیدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود.
طرح ھایی که فکندم در شب،
روز پیدا شد و با پنبه زدود.
دیر گاھی است که چون من ھمه را
رنگ خاموشی در طرح لب است.
جنبشی نیست در این خاموشی:
دست ھا ، پاھا در قیر شب است.
( سحراب)

۳ نظر:

  1. salam
    matnat be talkhie ye ghahveye talkh-amma be shirinie yek habbe ghand

    پاسخحذف
  2. salam
    weblogeton khili khobe . mitoonam azatoon komak bekham.man har kar mikonam nazarato nemitoonam faal konam.midonin chetor mishe.

    پاسخحذف
  3. moshkele shoma daghighan chie nazarat ke faale (bdaran)!i

    پاسخحذف

از شما ممنونم

LinkWithin

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...